دردسر دادن. دچار زحمت کردن. مصدع شدن. تصدیع دادن. موجب تصدیع و تضییع وقت شدن: نباید که شما دو تن مجلس عالی را دردسر آرید. آنچه نبشتنی است، سوی من فراختر می باید نبشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271)
دردسر دادن. دچار زحمت کردن. مصدع شدن. تصدیع دادن. موجب تصدیع و تضییع وقت شدن: نباید که شما دو تن مجلس عالی را دردسر آرید. آنچه نبشتنی است، سوی من فراختر می باید نبشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271)